اه اینقدر پاتُ تکون نده ...
با توام امید ...
- دست خودم نیست .../ نمیتونم ...
- چیه چرا اینجوری نگام میکنی ؟!
خسته ای؟!
- آره همه جارو تمیز کردم .../ دستامُ ببین هنوز نشستم ...
نه چشم هاتُ میگم ...
- مگه چِشونه؟!
حس میکنم اون چیزی که ته گولته و صداتُ میلرزونه حالا چشماتُ خسته کرد ...
- اره چند روزه درگیرِ همونم ...
درگیر چی؟!
- درگیر باور ...
من که نمیفهمم چی میگی ../ درست صحبت کن ببینم چی میگی ...
- هیچی بیخیال باور .../ اینجا رو دیدی چقدر تمیز شده؟!
امید؟!
- جانم؟!
یکم به خودت برس .../ ریش هاتُ بزن .../ لباس های نو بپوش ...
برو یکم توی خیابون ها قدم بزن ...
- که چی بشه؟!
که بلند بشی .../ روی پای خودت باشی ...
- مگه الان نیستم ؟!
نمیدونم .../ ولی اینجوری نمیتونی ادامه بدی ...
- میتونم .../ زیاد ادامه دار نیست ...
چی ادامه دار نیست ؟!
- این زندگی لعنتی من ...
امید .../ دوباره شروع کردی ها .../ بس کن دیگه ...
- چشم .../
کجا میری؟!
- یه لحظه صبر کن !
- اینُ میبینی اگه این توی کیف من نباشه همون درد از چشمام میزنه بیرون...
پس محکم بچسبش امید .../ نزار خیس بشی زیر این بارون ...
- منم نچسبمش اون محکم تر دستمُ میگیره ...
خوشبحالت امید ...
- چرا؟!چون دیوونه ام؟!
نه هیچی . . .